نوشته شده در تاريخ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, توسط بلدرچین | نظر بدهید
این شعر رو چند ده بیت در وصف بنده و خدای پاک سروده بودم اما نمیدونم چرا یهو گم کردم...
ادامه اش رو مینویسم و میگذارم...
پناهی جز تو ندارم،پناهم میدهی / بی کسی بندِ دلم شکافته،نجاتم میدهی.
بی قرارِ بی سوارم،نوای پناه از تو دارم / از بندِ گُنَهُ معصیت،نجاتم میدهی.
سال ها در پناهِ سایه ات پاک تن مانده ام اما / حال نجس تنُ بی اراده ام،رهایم میدهی.
یک عمر بی وجودت در بندِ ذنب گرفتار / حال پشیمان،غرق در ذنب،دست نجاتم میدهی.
یک عمر اسیرِهوس،افتاده در محبس ذنب / این اسیرِ محبس بند را تکانی میدهی؟
نظرات شما عزیزان: